تو میروی و من فقط نگاهت میکنم،
تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم،
بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما
برای تماشا ی تو همین یک لحظه باقی است . . . !
نظرات شما عزیزان:
رها
ساعت7:58---10 آبان 1391
نفست چقدر شبیه
مردمک چشمم
دودو … می زند
ترسیده ای ؟
خسته ای شبیه خودم؟
و هراسان شبیه ثانیه ها
سنگین مثل دقیقه ها
وساعتها را…
راستی قولهایت را به چه قیمت به عبور زمان فروخته ای؟
من هنوز کنار رد پای گذشته ایستاده ام
خودم را به خواب نبودنت می زنم
چشمهایم چقدر چرت می زنند
میان لالائی حقیقت
کجای این نبودنها
به بودنم می خندی
خیلی زیبا و ساده بود عکس هاتو دوست دارم
موفق باشی